-
استاد هیچ
شنبه 16 فروردین 1393 08:58
300G در راه است دیوان شمس تبریزی غزل 874 عید بگذشت و همه خلق سوی کار شدند زیرکان از پی سرمایه به بازار شدند عاشقان را چو همه پیشه و بازار تویی عاشقان از جز بازار تو بیزار شدند سفها سوی مجالس گرو فرج و گلو فقها سوی مدارس پی تکرار شدند همه از سلسله عشق تو دیوانه شدند همه از نرگس مخمور تو خمار شدند دست و پاشان تو شکستی...
-
دیوان اشعار مناسبتی اکسیر هیچ
سهشنبه 29 بهمن 1392 00:27
رحمت به پستی می رسد اکسیر هستی می رسد سلطان مستی می رسد با لشکر جراره ای شاعر معاصر مهنس علی پناهی (اکسیرهیچ) در اقدامی فرخنده و بی نظیر مناسبت های سال را در قالب اشعار بسیار زیبا و وزین پارسی با محتوایی بکر و الهامی سروده است. این اشعار به عنوان: دیوان اشعار مناسبتی اکسیر هیچ در اختیار همگان قرار گرفته است. باشد تا...
-
هرلحظه عید
جمعه 18 بهمن 1392 09:19
مبــارک بـاد بر ما مــاه روزه زهی این ماه و آتی مـاه روزه به قبل از این، به هر سو رو نمودیم نـدیدیم آن مه و آن شـاه روزه نخوردیم از پی هم، سی و انـدی به هر سالی، به رسم و راه روزه دریغـا وَهم بود آن ماها، ولیکن کنون رو کرده فرّ و جـاه روزه شده آن یـوسف مهـــرو پدیدار چو مــاهی اندرون چاه روزه نه لاغر گردد آن ماه و نه...
-
وضعیت بد جوی های آب شهر
جمعه 18 بهمن 1392 09:16
وای بر ماها! چه شد زلال جوی ها؟ کان روان بود از میان کوچه ها و کوی ها با طراوت بود و جاری، بر لبش گنجشک ها شاد و خوش مشغول شُستن، دست ها و روی ها گِل نمی کردند آبَش، شاید اندر دور دست کفتری آبی خورَد در پای جو، آن سوی ها لیک اینک گشته چونان مَحمِلی از مَزبَله غَلت غَلتان روی گَندابش روان چون گوی ها جای عطر باغ و بستان...
-
نیایش از زبان کودک و نوجوان
جمعه 18 بهمن 1392 00:47
با نام تو می کنیم آغاز بی بال ، به سوی عشق ، پرواز مارا تو به سوی خویش بر خوان فرق سَرِ ما به دست ، بنواز خود یاریمان بده ، ندانیم راهی تو به سوی خویش کن باز گویند خدای ، دیدنی نیست باور نکنیم ، تو چاره ای ساز تا روی تو را چو نور بینیم چون ماه به روی بام ، با ناز ما را به بهشت خود ببر تو آنجا که غمی نخواند آواز آنجا...
-
نُه مسیح عشق
جمعه 18 بهمن 1392 00:38
شد جدا از چشمۀ جوشنده ای عاملی از هستی پاینده ای آمد اندر بستر نُه گانه اش رودهای دانش زاینده ای نُه ستاره در جهان آمد پدید نُه فلک را طالع فرخنده ای آمد از خورشید بام هفتمین نُه شعاع نور بر هر بنده ا ی نُه مسیح عشق از عیسیِ کُل آوَرَد هر مُرده ای را زنده ای عاشقان را بهر معراج آمده نُه بُراقِ جازِم و تازه ای مسجد...
-
نماز دانی نه نماز خوانی
جمعه 18 بهمن 1392 00:35
نماز دانی نه نماز خوانی جان خدادان رسید جان خداخوان بمرد بسمِ اّللهُ و به نام هستیِ آن نورِ نورِ راه بیرون بسته تا خویش درون گردد ظهور سمت پیکان توجّه بر درون معطوف شد گوش ها و چشم ها گشتند همچون کّر و کور شد نماز آغاز اینک، چونکه بی خویش است او منتظر، تا یار بیند در قبایی همچو نور استعانت از تو خواهم، خود نشان دِه...
-
مسجد
جمعه 18 بهمن 1392 00:32
آمد از مسجـد صدای ارغنـون بـانگ حـق انـا الیـه راجعـون بانـگ هستی بخش آن بی منتها پا کشیـد از این جهان پست و دون آمد از گلدسته هایش بانگ عشق قُـل تَعـالُـو اَیُّهـا المـُقرَّبــون بر منـارش نور شمعـی شد پدید عاشقـان بر سوی آن، اَلسّابِقـون سجده گاه عشق شد محـراب آن جان روان شد سوی محراب درون نردبـان عشق شد گلـدسته اش...
-
عشق مثقالی
جمعه 18 بهمن 1392 00:29
روزگاری شاعری شعری سرود کو به مردان شهریاری می نمود از قضای روزگار عاشق شد ، او در جوانی رو به خاتونی نمود لیک خاتون را جوان دیگری شد نصیبش زیر این چرخ کبود این گذشت و سالیان و سال ها عاقبت خاتون به او رجعت نمود شهریارش گفت به کار خاتون چرا آمدی اکنون ؟ سزاوار این نبود ! مر تو را اکنون جوانان بهتر است بهر من ، عشقت...
-
مسیح عشق
جمعه 18 بهمن 1392 00:12
دفتر اول از « مسیح عشق » صفحه 38 از ناظر نهانی در دل چه فتنه داری؟ کز همرهی با او، شادان و بی قراری آن چهره در نقابش چون عالَمی بسوزد گر بفکند حجابش، مانَد بجز غباری؟ گَر کرده ای تَطابُق با او کلاه و چارُق باید که در توافق، دل را بدو سپاری یار لطیف منظر، گوهر ببخشد و زَر خاموش، تا که از سَر، روحت کند شکاری خاموشی است...
-
حجاب و ذهن پاک
جمعه 18 بهمن 1392 00:09
از کمان چشم نامحرم رها شد تیر او چادر آمد چون سپر در بیشۀ نخجیر او بیشۀ ذهن است اینجا، پُر زِ مار و عقرب است زیر آمد در زِبَر، هم شد زِبَر در زیر او چونکه شد از سرزمین عشق، روح اندر زمین پشت قالب ها نهان شد چهره و تصویر او کودتایی شد به پا، این ذهن شد فرمانروا برده شد این روح و آمد تحت امر میر او ای خوش آنروزی که نجهد...
-
پیشاهنگ
جمعه 18 بهمن 1392 00:06
زپیشاهنگیت مسرورم ای جـان چو آیی، من چو پیشاهنگم ای جان بخـوانم عرض عشاقان به پیشت مثـال طفل پیشـاهنــگم ای جان به بـزم بـاشکوه پـادشـاهیت به موی و زلـف تو آونـگم ای جان بخوانم من غـزل هایی به پیشت چو مست از خَمر عشق شنگم ای جان ایـا دارم به پیشت عرض حـالی زهی احـوال نـا آهنگـم ای جان چو بودم از قمـاشی ناهمـاهنگ ز...
-
آزادگان
جمعه 18 بهمن 1392 00:05
به دام دیــو افتـــادن مـردان به عـرق مام افسـونی ایـــران زهی افسوس و صد افسوس و هیهات خزان شد عمرشان چون باغ بستان گـذشت آن سالهای خون و هجران شکسـته شد حصـار بند و زنـدان کمـر خم شد به زیر بــار غمهـا کنـون آمـد بهـــار نور و قرآن چو برگشتنـد از دام اســــارت بیــامد نامشــان آزاد مـردان خوشـا ای دل تو هم از بند...
-
امر به معروف و نهی از منکر
پنجشنبه 17 بهمن 1392 23:57
ناقص آن درکی که آید از جهان نِسبیّت حاصلش رفتار منفی، فارغ از هر حیثیت امر بر معروف کردی، نهی از منکر، ولیک خود چرا اینگونه ای، دور از فضای معرفت نفرت از نفرت بر آید، منفی از منفی، بدان! کار منکر زاید از ذهنی بدون تربیت هیچ دیدی پشّه ای آرد عسل از خون کَس؟ یا که گُل روید زِ خاک شوره و بی خاصیت؟ ذهن ناهنجار را چون...
-
افسونگر اعتیاد
پنجشنبه 17 بهمن 1392 23:53
بر درخت شهوت آمد میوه ای همچون زَ قوم وای بر آن کس خورَد زان میوۀ بد یُمن و شوم دل فریبنده ست و افسونگر، به نام اعتیاد در لباس یاری آید مر تو را همچون خدوم دام خود را پهن کرده بهر هر درمانده ای تا کند جنگی به پا، همچون میان زنگ و دوم می بتازاند سپاه خود به کشورهای ذهن تا کند ویران هر آن ارزش، درون مرز و بوم می ستاند...
-
ابواب حکمت « راه هموار و میانه »
پنجشنبه 17 بهمن 1392 23:49
شمس تبریزی بیاموزد : حقیقت، عشق او از ازل همراه ما، بی شکل و صورت، عشق او زین شبانگاهان سفر گر کرده ای با جان به صبح کرده دل را معدن اسرار و حکمت، عشق او گشته جان مُحرِم در آن بیت الحرام کوی او کعبه او و قبله او و پُر زِ برکت، عشق او ما زِ او مست و دوان بین صفا و مروه ایم آن صفا و مروه و آن شوق حرکت، عشق او شد وفادار...
-
شرح حکمت
پنجشنبه 17 بهمن 1392 23:44
« شرح حکمت » در، زِ گُلشن از درون بگشا تو ای شیرین لقا صورت عشقی تو ای ساکن به مُلک هیچ و لا من چگونه دست بردارم زِ تو ای کهربا ! آمدی جانم به قربانت، شدی بر جان سقا جان ما را مُطربی، این پرده زن چون قالبی قالب ما پُر کنی از خام خود سر تا به پا بهر ملک طالبم، من شاعرم از لطف تو شاعری شد پیشه ام در راه خدمت بر خدا جان...
-
روز پزشک
چهارشنبه 25 دی 1392 00:21
روز پزشک آنـکه اوبر زخـم مرهــم می نهـد پــرده هـای درد را بر می درد وانکه بر جسم است عالم ز علم خویش وانکه درمان است بر هر قلب ریش آنــکه آمـد از فضــای ملـک لا شـافی احسـاس و ذهن و روح ما وانکه بر هر جسم و جان عالم تر است بر طبیبـان جهـان او سـرور است آنـکه نامش بهـر هر دردی دواست هر مریضی ز اسم او حـاجت رواست...