اکسیر

رحمت به پستی می رسد اکسیر هستی می رسد - سلطان مستی می رسد با لشکر جراره ای

اکسیر

رحمت به پستی می رسد اکسیر هستی می رسد - سلطان مستی می رسد با لشکر جراره ای

روز پزشک

روز پزشک

آنـکه اوبر زخـم مرهــم می نهـد

پــرده هـای درد را بر می درد


وانکه بر جسم است عالم ز علم خویش

 وانکه درمان است بر هر قلب ریش


آنــکه آمـد از فضــای ملـک لا 

 شـافی  احسـاس و ذهن و روح ما


وانکه بر هر جسم و جان عالم تر است

 بر طبیبـان جهـان او سـرور است


آنـکه نامش بهـر هر دردی دواست

هر مریضی ز اسم او حـاجت رواست


وانـکه برهر غـم بیـامد چون لهیب

غمــزه اش برتر ز داروی طبیـب


وانـکه آمــد جویبـاری از صفـا

تـا بشــویـد قـلبهـا را از جفـا


آنـکه دارد آب حیوان در جــگر

 بهـر هر درمـانده ای در پشت در


همچو اکــسیر است بر هر ناله ای

 تـا کند تبـدیل بر هر شــادی ای


کام او هیچ است و شمس الدین بدان

ای هُــوَالشــّافی وَهم اومُستعان


شاعرمعاصر: مهندس علی پناهی (اکسیر هیچ)