اکسیر

رحمت به پستی می رسد اکسیر هستی می رسد - سلطان مستی می رسد با لشکر جراره ای

اکسیر

رحمت به پستی می رسد اکسیر هستی می رسد - سلطان مستی می رسد با لشکر جراره ای

ابواب حکمت « راه هموار و میانه »

شمس تبریزی بیاموزد : حقیقت، عشق او

از ازل همراه ما، بی شکل و صورت، عشق او


زین شبانگاهان سفر گر کرده ای با جان به صبح

کرده دل را معدن اسرار و حکمت، عشق او


گشته جان مُحرِم در آن بیت الحرام کوی او

 کعبه او و قبله او و پُر زِ برکت، عشق او


ما زِ او مست و دوان بین صفا و مروه ایم

 آن صفا و مروه و آن شوق حرکت، عشق او


شد وفادار این دل و در خدمت او گشته است

فاتح باغ بهشت و باب جنّت، عشق او


جان شده از سر مکیده، سر شده چون میکده

تا بریزد بر سرش شراب و شربت، عشق او


دل کند رو سوی او، تا که ببیند روی او

 تا کند دورش زِ رنج و هم زِ محنت، عشق او


فعل و گفتاری دگر جز عشق او  بیهوده است

راه هموار و میانه در طریقت، عشق او


برتر از صد پَر بیامد عشق او اندر مدد

 مرغ جان را آرد اندر وجد و حیرت، عشق او


شرق و غرب آمد به هم از دانش عینی او

کو مجالی تا ببینم در نهایت، عشق او


شرق چه بوَد ؟ غرب چه بوَد ؟ پیش ملک لامکان

 برتر از ملک مکان، ابواب حکمت، عشق او


التفات دل به دلداری دگر بس خامی ات

 او همان « هیچ » است و دل را جاه و حکمت، عشق او


شاعرمعاصر: مهندس علی پناهی (اکسیر هیچ)

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.