اکسیر

رحمت به پستی می رسد اکسیر هستی می رسد - سلطان مستی می رسد با لشکر جراره ای

اکسیر

رحمت به پستی می رسد اکسیر هستی می رسد - سلطان مستی می رسد با لشکر جراره ای

نُه مسیح عشق

شد جدا از چشمۀ جوشنده ای

عاملی از هستی پاینده ای


آمد اندر بستر نُه گانه اش

رودهای دانش زاینده ای


نُه ستاره در جهان آمد پدید

 نُه فلک را طالع فرخنده ای


آمد از خورشید بام هفتمین

نُه شعاع نور بر هر بنده ای


نُه مسیح عشق از عیسیِ کُل

آوَرَد هر مُرده ای را زنده ای


عاشقان را بهر معراج آمده

نُه بُراقِ جازِم و تازه ای


مسجد هفتم فلک را بانگ عشق

 نُه نوای روح افزاینده ای


خوانده بر هر گوش طفلی اندر عشق

 نُه اذان را قاری شا هنده ای


نُه گِرِه بر فرش عرشی، استوار

تار و پودَش بافته، با فنده ای


نُه نگین عشق بر یاقوت « هیچ »

حلقۀ اکسیر را تابنده ای


شاعرمعاصر: مهندس علی پناهی (اکسیر هیچ)