اکسیر

رحمت به پستی می رسد اکسیر هستی می رسد - سلطان مستی می رسد با لشکر جراره ای

اکسیر

رحمت به پستی می رسد اکسیر هستی می رسد - سلطان مستی می رسد با لشکر جراره ای

وضعیت بد جوی های آب شهر

وای بر ماها! چه شد زلال جوی ها؟

کان روان بود از میان کوچه ها و کوی ها


با طراوت بود و جاری، بر لبش گنجشک ها

شاد و خوش مشغول شُستن، دست ها و روی ها


گِل نمی کردند آبَش، شاید اندر دور دست

کفتری آبی خورَد در پای جو، آن سوی ها


لیک اینک گشته چونان مَحمِلی از مَزبَله

غَلت غَلتان روی گَندابش روان چون گوی ها


جای عطر باغ و بستان آید اندر صبح و شام

 بر مشامِ مردمان شهرما، بَد بوی ها


هدیه ای از عصر آهن، فاضلاب خانگی

اندر آمیزد در آن چون شانه اندر موی ها


جویِ ماهی ها شده جولانگه این موش ها

خاک وگِل بر جای گُل اندر کنار جوی ها


گر بجویی جو به جو، منزل به منزل، کوبه کو

مردمان بیمار بینی با فسرده خوی ها


همتی عالی کنیم و یا علی گوئیم ما

وا کنیم اَخمانِ خود باصد خَم از ابروی ها


بازگردانیم با اکسیر، از دستانِ «هیچ »

صد گِرِه از مشکلات شهر با صد توی ها


شاعرمعاصر: مهندس علی پناهی (اکسیر شمس)